گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرسم؟


وز هجر بمردم، خبر جان ز که پرسم؟

از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد


داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟

خواب اجلم در سر و من مست خیالت


تعبیر چنین خواب پریشان ز که پرسم؟

کشت آن لب سر سبز مرا، گو ز من او را


کای خضر، ره چشمه حیوان ز که پرسم؟

ای رایت حسن تو روان کشتن عشاق


در آدمیان فتوی قربان ز که پرسم؟

یک درد تو گردد دو، گرم زانکه نپرسی


این درد که را گویم و درمان ز که پرسم؟

برد از دل من نقش بتان سحر دو چشمت


سحری که تو از دل بروی آن ز که پرسم؟

خواهم که کشم پیش دو بادام تو خود را


سلطان دو به یک مرتبه، فرمان ز که پرسم؟

دادند نشان دل خسرو سوی چشمت


مست است چو آن نرگس فتان، ز که پرسم؟